کسی که شوتا برای گرفتن پول به خانهاش رفته است، «مامانی» است که او را با پسرش که سالها از او بیخبر بوده است اشتباه میگیرد و او را غرق محبت میکند. بعد از دیدن مهر و محبتهای او، رابطهشان طوری پیش میرود که شوتا هر روز به دیدن او میرود. آنها اوقات خوب و خوشی را در کنار هم سپری میکنند، باهم تلویزیون تماشا میکنند، شام میخورند و گپ میزنند.